جدول جو
جدول جو

معنی روی نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

روی نمودن
نشان دادن
تصویری از روی نمودن
تصویر روی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
روی نمودن
رو نمودن، روی نشان دادن، ظاهر شدن، توجه کردن
تصویری از روی نمودن
تصویر روی نمودن
فرهنگ فارسی عمید
روی نمودن
((نُ دَ))
توجه کردن، اتفاق افتادن، در خاطر گذشتن
تصویری از روی نمودن
تصویر روی نمودن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رو نمودن
تصویر رو نمودن
روی نشان دادن، ظاهر شدن، توجه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه نمودن
تصویر راه نمودن
ارائه طریق، دلالت، نشان دادن راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ نمودن
تصویر رنگ نمودن
حیله بکار بردن، مکر نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی نهادن
تصویر روی نهادن
توجه کردن، واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمی نمودن
تصویر گرمی نمودن
کنایه از دوستی نشان دادن، اظهار دوستی کردن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
مهربانی کردن مهر ورزیدن: چو آمد برش تنگ برخاست زود فراوان بپرسید و گرمی نمود
فرهنگ لغت هوشیار
گوش دادن استماع کردن، مواظب بودن مراقب بودن مراعات کردن گوش داشتن: مسلمانان بنزدیک رسول آمدند و گفتند: یا رسول الله راعنا ما را مراعات کن و مارا بپای و گوش نما وحدیث مادار خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی نهادن
تصویر روی نهادن
((نَ دَ))
توجه کردن، واقع شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمی نمودن
تصویر گرمی نمودن
((~. نُ یا نَ دَ))
مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرمی نمودن
تصویر نرمی نمودن
((~. نُ دَ))
خوش رفتاری کردن، بردباری نمودن
فرهنگ فارسی معین