- روی نمودن
- نشان دادن
معنی روی نمودن - جستجوی لغت در جدول جو
- روی نمودن
- رو نمودن، روی نشان دادن، ظاهر شدن، توجه کردن
- روی نمودن ((نُ دَ))
- توجه کردن، اتفاق افتادن، در خاطر گذشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روی نشان دادن، ظاهر شدن، توجه کردن
ارائه طریق، دلالت، نشان دادن راه
حیله بکار بردن، مکر نشان دادن
توجه کردن، واقع شدن
کنایه از دوستی نشان دادن، اظهار دوستی کردن، مهر ورزیدن، مهربانی کردن
مهربانی کردن مهر ورزیدن: چو آمد برش تنگ برخاست زود فراوان بپرسید و گرمی نمود
گوش دادن استماع کردن، مواظب بودن مراقب بودن مراعات کردن گوش داشتن: مسلمانان بنزدیک رسول آمدند و گفتند: یا رسول الله راعنا ما را مراعات کن و مارا بپای و گوش نما وحدیث مادار خ